نویسنده: پیتر ای. گلاسنر
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمدمنصور هاشمی


 

 Secularization

طبق تعریف مرسوم، دنیوی شدن فرآیندهایی را توصیف می‌کند که طی آن‌ها تفکر، عمل و نهادهای دینی اهمیت اجتماعی خود را از دست می‌دهند (Wilson, 1966). در این تعریف فرض بر این است که می‌توان در تاریخ برهه‌ای را مشخص کرد که این جنبه‌های دین در آن نقش مهمی در زندگی اجتماعی داشت. همچنین حاکی از این است که دیگری چنین نیست. بسیاری از نویسندگان، خصوصاً جامعه‌شناسان دین، درباره‌ی دشواری‌های کاربرد چنین مفهومی توضیح داده‌اند، چون این مفهوم پیوند تنگاتنگی با نحوه‌ی تعریف دین و تغییرهای دینی دارد که درباره‌ی خود آن‌ها اختلاف‌نظر زیادی وجود دارد. در واقع، دنیوی شدن را مفهومی چندبعدی تلقی کرده‌اند که شکل‌های متنوعی از فعالیت دینی را در جامعه در چارچوب طبقه‌بندی واحدی می‌گنجاند (Dobbelaere, 1981).
اکثر تعریف‌های دین در یکی از این سه مقوله قرار می‌گیرند: تعریف‌های نهادی، هنجاری و شناختی، که شالوده‌ای برای بحث درباره‌ی معناهای گوناگون فرآیند دنیوی شدن فراهم می‌سازند. به این ترتیب، نمونه‌ای از دین با تعریف نهادی همان است که در سنت یهودی- مسیحی استقرار یافته و کلیسا نامیده می‌شود. از طرف دیگر، بسیاری از ادیان عرفانی شرق بر پایه‌ی قواعد هنجاری رفتار بنا می‌شوند. در تعریف‌های شناختی از دین با میدان دادن به مفاهیمی مانند امر مقدس پایه و اساس برای سازمان‌های دینی فراهم می‌آورند. فرایندهای دنیوی شدن که با این سه دیدگاه متفاوت نسبت به دین مرتبط‌اند نیز تنوع و گوناگونی دارند و بر همین مبنا بعضی به سبب شبهه و اغتشاشی که این مفهوم ایجاد می‌کند، مایل به کنارگذاشتن آن هستند (Martin, 1969). بعضی هم به تردیدهایی که درباره‌ی مبانی روش‌شناختی این مفهوم وجود دارد اشاره می‌کنند: آرمان سازی گذشته؛ فرض تجانس و یکدستی دین در جامعه؛ و دلمشغولی با مقوله‌های تاریخی تجربه‌ی دینی (Glasner, 1977).
صورت‌هایی از دنیوی شدن ناشی از تعریف دین بر اساس معیارهای نهادی است، از جمله تعریف متداول زوال دین که در ابتدا به آن اشاره کردیم. متغیرهای عمده‌ای که برای بحث درباره‌ی این فرآیند از آن‌ها استفاده می‌شود معمولاً عبارت است از تشریفات رسمی دینی، فرقه‌گرایی، وحدت کلیساها و نهضت عبادی. مناسک دینی شامل جنبه‌هایی از مسیحیت عرفی مانند تعمید، مراسم تأیید، ازدواج، شرکت در کلاس تعلیمات دینی، جشن عید پاک و عضویت و حضور در کلیسا است. این مناسک را به مثابه شاخص‌هایی برای ترسیم افول کلی مناسک یا عمل دینی، از زمان انقلاب صنعتی به بعد، به کار می‌برند. فرقه‌گرایی، با این که ممکن است در اوان شکل‌گیری خود از نشانه‌های احیای دینی باشد، دست‌کم در بریتانیا، مثال بارزی از فرآیند دنیوی شدن است که با نهضت اصلاحات آغاز می‌شود. از آن‌جا که معمولاً سازمان‌های ضعیف، نه نیرومند، هستند که خواهان ادغام و اتحاد می‌شوند، جنبش وحدت کلیساها نیز نشانه‌ی دیگری از فرایند دنیوی شدن است که با دعوت به بازگشت به معیارهای سنتی و حرفه‌ای عبادت و نیایش که در نهضت عبادی تجسم می‌یابد، درهم می‌آمیزد.
شکل دیگری از دنیوی شدن که بر مبنای تعریف نهادی از دین ترسیم می‌شود به دو بخشی کلیسا و فرقه (SECT) مربوط است که نخستین‌بار ماکس وبر (Weber 1904- 5) و ارنست ترولچ (Troeltsch, 1931) درباره‌ی آن بحث کردند. کلیسا بخش لاینفکی از نظم اجتماعی موجود تعریف می‌شود که معمولاً سازمان‌‎های فرقه‌ای که به شدت مخالف روال‌مند شدن تشریفات در سازمان آن هستند، رد و انکارش می‌کنند. نویسندگان بعدی با بسط‌دادن به این سنخ‌شناسی گفته‌اندکه فرقه‌ها سازمان‌هایی دینی هستند که کم‌ترین دنیوی‌ شدن را نشان می‌دهند و کلیساها و مذاهب دنیوی‌تر شکل سازمان‌های دینی هستند (Herberg, 1955).
در دیدگاه تکاملی‌تر درباره‌ی فرآیند دنیوی شدن این فرآیند را شکلی از تمایزیابی می‌بینند که همراه با توسعه و پیچیده‌تر شدن جامعه، گسترش می‌یابد. طبق این دیدگاه هر قدر جامعه بیش‌تر در مسیر نوسازی پیش برود، سازمان دینی سلسله مراتب کم‌تری پیدا می‌کند، نمادگرایی تنوع بیش‌تری می‌یابد، فردگرایی مهم‌تر می‌شود و از همین‌رو دین نهادی سرانجام رو به تحلیل می‌رود (Bellah, 1964). سنگ بنای این بحث درباره‌ی تکامل جامعه، این دیدگاه است که جمعیت‌های دینی و اجتماعی که زمانی منطبق و همانند بودند، چنان از هم تمایز می‌یابند که جنبه‌های دنیوی زندگی با شکل تازه‌ای از مشروعیت دینی پدیدار می‌شود.
دیدگاه مشابه دیگر به فرآیند دنیوی شدن، که بر پایه‌ی تعریفی از دین شکل گرفت که در حوزه‌ی هنجاری ریشه دارد، بر عمومیت فزاینده‌ی ساخت دینی در جامعه متمرکز می‌شود و نه بر تمایز نهادی دینی. از این رو عقیده بر این است که در جوامع سنتی هنجارها و ارزش‌های دینی سطح نازلی از توصیه‌ها و دستورهای مشخص درباره‌ی رفتار اجتماعی اِعمال می‌کردند، یعنی هنگامی که تقریباً همه‌چیز از جزئیات لوازم آرایشی مورد استفاده تا لباس‌هایی که مردم عادی می‌پوشیدند بر اساس معیارهای دینی مورد قضاوت قرار می‌گرفت. در جوامع مدرن و دنیوی شده، نظام تعمیم‌یافته و فراگیری که تمایز و تنوع را به رسمیت بشناسد مناسب و شایستگی بیش‌تری دارد. بنابراین، کلیسای متحد و همه‌شمول جای خود را به یک دین مدنی (Bellah, 1967) یا در امریکا، جای خود را به نظام سه دینی پروتستان- کاتولیک- یهودی می‌دهد (Herberg, 1955).
شکل‌های دیگری از نظام‌های هنجاری فراگیر برای ترسیم فرایند دنیوی‌ شدن بر اساس دگرگونی ارزش‌های دینی، از ارزش‌های مبتنی بر قدرت متعال الهی به ارزش‌های مشخصاً دنیوی، مورد استفاده قرار گرفته است. رهاشدن سرمایه‌داری از قید کنترل اخلاقی فقط یکی از مثال‌های فرایند فوق است؛ در ابتدا نیروی محرک اخلاق پیوریتنی موجب پیدایش زندگی آرام و ساده و تنظیم‌شده‌ای شد که وقف انباشتن ثروت و سرمایه‌داری گردید. تأکید پروتستانی بر آزادی و اختیار فردی و استقلال فکری باعث شد که اقتدار دینی در جنبه‌های از زندگی همچون اخلاقیات، تعلیم و تربیت و کار به دولت دنیوی واگذار شود (Ttoeltsch, 1912).
دنیوی شدن ناشی از تعریف‌های شناختیِ دین، ناظر به فرآیند تغییری است که شاید از مستعمل‌ترین تمایز در این حوزه‌ی تفکر اجتماعی استفاده می‌کند: جامعه از خصوصیات مقدس اولیه، که با عناصری از مناسک‌گرایی، سنت، اجتماع اشتراکی و هماهنگی همراه است، به سوی مرحله‌ای حرکت می‌کند که عمدتاً با امور دنیوی یا ناسوتی سروکار دارد که در آن فردیت، عقلانیت و تفاوت حکمفرماست. این تمایز به پیوستاری مربوط می‌شود که از گماین‌شافت به گزل‌شافت (Tonnies, 1887) از همبستگی مکانیکی به ارگانیکی (Durkheim, 1912) و از قوم به جامعه‌ی شهری (Redfield, 1947) می‌رسد. با این حال، هیچ جامعه‌ی واحدی همه‌ی خصوصیات انواع قطبی پیوستارهای فوق را نشان نمی‌دهد، به نحوی که آمیزه‌ها و موازنه‌های مختلف موجب تنوع تجربی بارزی در تاریخ جهان می‌شود.
بنابراین، روشن است که دنیوی شدن در تفکر اجتماعی قرن بیستم به هیچ‌وجه مفهوم واحدی نیست. بازنمودهای گوناگون این مفهوم هم از رابطه‌ی آن با تعریف‌های متفاوت دین و هم از محدودیت‌های روش‌شناختی تلاش برای عملیات ساختن آن نشئت می‌گیرد. در هر حال، استفاده‌ی محتاطانه و دقیق از این اصطلاح به شیوه‌ای کلی و مبتنی بر نظام طبقه‌بندی گسترده می‌تواند مبنایی برای ادامه‌ی استفاده از آن در میان ساز و برگ مفهومی دانشمندان علوم اجتماعی باشد.
منبع مقاله :
آوتویت، ویلیام؛ باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، ترجمه حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول